کشته شدن در سوریه آرزوی قلبی من بود
نوید شاهد: سیدعلی حسینی متولد افغانستان بود ولی در ایران اسلامی بزرگ شد و در جوار امام مهربانیها رشد پیدا کرد تا جایی که مأمن اصلیاش برای دلتنگیها،غصهها و شادیها حرم این امام رئوف بود. خیلی زودتر از آنچه تمام خانواده فکرش را بکنند در پی رفتن به سوریه بود. هرچه بیشتر صحنههای دلخراش جنایات داعش را میدید برای رفتن مشتاقتر میشد. تا آنکه در ۱۸ سالگی با وجود مخالفت های اطرافیان، عازم سوریه شد و در همان اعزام اول به مقام والای شهادت نائل گشت. پیکر مطهرش بعد از حدود ۳ ماه مفقود ماندن، صحیح و سالم به مشهدالرضا علیه السلام بازگشت و در جوار شهدای لشکر فاطمیون به خاک سپرده شد. سالروز شهادت او بهانهای شد تا وصیتنامه این شهید را بخوانیم.
نام: سیدعلی
نام خانوادگی: حسینی
نام پدر: سیدعیسی
تاریخ ولادت: 1377
محل تولد: افغانستان
تاریخ شهادت: یازدهم مهرماه 1395
محل شهادت: حلب
مزار شهید: بهشت رضا (ع)
نامهای به پدر و مادر عزیزم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام پدر عزیزم و سلام مادر عزیزم، ببخشید که من بدون اجازه و بیخبر رفتم. من هر کاری کردم که رضایت شما را بگیرم ولی نتوانستم.
پدر جان من شما را خیلی اذیت کردم، حرفت را گوش نکردم و حتی توی رویتان ایستادم، به پدرم خیلی بد کردم. پدر جان امیدوارم از گناه من بگذری و منو ببخشی. من رو ببخش که درست زمانی که مشغله داشتی و میتوانستم همراهت باشم اما به جنگ رفتم. مرا ببخش که باعث این شدم تا قوم و فامیل فکر بکنند که سیدعیسی نتوانست پسرش را اداره کند. مرا ببخش که نتوانستم شما و اطرافیان را قانع کنم. پدرجانم من باید میرفتم. دلم پر کشیده بود و لحظهای توان ایستادن مقابل خواستهی قلبیام را نداشتم. من باید میرفتم.
یک نوع عشق خاصی از حضرت زینب (س) در قلب من جا گرفته بود. آن روزها کشته شدن در سوریه آرزوی قلبی من شده بود.
من میخواهم در آن دنیا وقتی حضرت امام حسین (ع) به شفاعت اولادش میآید، من بتوانم سرم را بالا نگه دارم. حضرت زینب (س) اسیر شد، مورد فحش و بیاحترامی قرار گرفت. من اجازه نمیدهم که یک بار دیگر حضرت مورد بیاحترامی قرار بگیرد. من نمیگذارم هیچکس از دشمنان آن حضرت به حضرت بیاحترامی کنند.
پدر جان در آن دنیا حضرت امام حسین (ع) از اولادش سؤال میکند که چرا اجازه دادید به ناموس من بیاحترامی بکنند. پدر جان در آن موقع من چگونه میتوانم جواب این حضرت را بدهم. امام حسین (ع) برای دفاع از اسلام تشنگی کشید، پسرانش را فدای دین اسلام کرد؛ آن موقع من به عنوان یک سید اولاد پیغمبر چگونه میتوانم سرم را بالا نگه دارم؟ حضرت علی اکبر (ع) را فدا کرد، آخه من که به اندازهی خاک پای این حضرت هم نیستم که هیچ به اندازهی گرد و غبار پای این حضرت شاید باشد، منو فدای این حضرت کن، منو فدای دین اسلام کن.
پدر و مادر عزیزم از شماها میخواهم از صمیم قلب از من راضی باشید. مطمئن باشید که شماها را خجالتزده نمیکنم. پدر جان تو که فرزند زیاد داری یکی را هم فدای اسلام بکن؛ همانطور که امام معصوممان تمام خانوادهشان را فدای ما کرد. مقداری اماممان را درک کن با فدا کردن من میتوانید اندکی، ذرهای از غم و غصههای امام حسین (ع) را بفهمید. پدر جان تو تا حالا فقط روضههای امام را شنیدی، این بار تجربه کن که امام حسین (ع) در محشر کربلا چی کشیده است. در محشر کربلا یکی پس از دیگری از خانوادهاش را فدا میکرد اما پدرجان تو فقط همین یکبار فدا کن.
دوستت دارم پدر و مادر جان
سید علی حسینی